اختراع من نبود که شرمنده باشم از همه
بابت بردگی ِمزد و
تسمه ای که از پشت فلز کشیده می شود
بانک
اکتشاف من نبود
که مثل قارچ درهر کوی و برزن رویید
تا بابت جدول ضرب دو لا پهنایِ محاسبه ی سودش
دردِ وجدان بگیرم
قانون کار،کارِ من نبود
که براساس آن هیچ برگ برنده ای
درجیبِ من و همرنجان ِ من نیست
و هر سال
حداقلِ اعانه ی اهدایی به ما را وزن می کنند
انتظامات
ابتکارِ من نبود
که واسکول های زرد بیاویزد از شانه
و کارخانه را قُرُق کند
تا چرخ ها نایستند
وچرتکه ها
حواس شان پرت نشود
اعتصاب امّا ، کارِ من بود
تا دود های سفید از دودکش های سیاه
تنوره نکشد
و سود آه نداشته باشد با قهقهه ی کارخانه داران
سودا کند …
*
داوران محکمه های شیک و پیک !
لطفا عقوبت ِ هرکس را
دریک کفه ی ترازو بگذارید
ودرکفه ی دیگر، جرم اش ! را
کارگران را که می بینم
سیزیف یادم می آید
با کوه های سنگین ِثروت بر دوش
وشیبِ دشوارِ بودن درپیش …
روح اله مهدی پورعمرانی
فروردین 1394